بدون عنوان
امروز که دارم این نوشته رو برات می نویسم یکشنبه 92/11/20 ساعت ٢:١٠ عصر یه روز آفتابیه .منم الان پیش خاله النام مامانی ، دو روز دیگه تولد بابا فرهاد قراره اگه خدا بخواد فردا با بابایی بریم شمال پیش مامان عزیز اینا . تازه البوم عکسهای عروسی مون هم بالاخره بعد یک سال و چند ماه آماده می شه و می خواهیم با خودمون ببریمشون.... عزیز دلم الان چند هفته ای هست که حداقل هفته ای ١بار می برمت آکوا تا حسابی آب بازی و ورزش کنی و سرحال بشی ..... یه وقتایی ناراحت می شم از اینکه نمی تونم اون جور که باید واست وقت بزارم عزیزم. به خاطر شرایط کارم اما باور کن دارم تمام سعیم رو می کنم ،، تو نمازهای اول وقتم ، تو نمازهای شبم و تو نافله های ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:38