ني ني ناز ماني ني ناز ما، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

لبخند زيباي خدا

نی نیه ما دخمله.........

1392/12/25 12:42
نویسنده : مامان و بابا
449 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره معلوم شد که نی نی  تو دل مامان دخمله

.                                         

یه دخمله نازو ملوس

پنج شنبه 92/11/03 ساعت 5:30 عصر با بابا فرهاد رفتیم بیمارستان واسه سونو.......وای دل تو دلم نبود

عزیزم یه هیجانی داشتم که نگو و نپرس.....

منشی اسمم رو خوند و بهم گفت : اول بدون همراه برید داخل بعد همراهتون رو می فرستیم تو.... من هم به خانم منشی گفتم که من cd فیلمش رو می خوام.

خلاصه رفتم داخل و دکتر اون غلطک رو گذاشت رو شکمم منم چشمم به مانیتور بود اما اصلاً           نمی تونستم تشخیصت بدم واسم واضح نبودI don't know - New!از دکتر پرسیدم : دکتر پس چرا من نمی تونم واضح ببینمشدکتر گفت: آخه جنین دیگه کم کم داره بزرگ می شه و واسه بزرگیش به واضحی قبل دیده نمی شه تعجب.قبلاً فینگیلی تر بودی اما ماشاا... این دفعه که دیدمت حسابی قد کشیده بودی قشنگم.....

دکتر مشغول کارش بود و منم واسه دکتر سخنرانی می کردمchatterbox ازش می پرسیدم : دکتر حالش خوبه ؟ این الان کجاش بود ، این چیه......

اول که رفتم تو اتاق معاینه و داشتم آماده می شدم از دکتر پرسیدم : دکتر امروز جنسیتش معلوم میشه؟

دکتر گفت: بله . بعدش گفت : ظاهراً که بچت پسره !!!!! آخه می گن دختر قشنگی مادر رو می گیره و باد و ورم می یاره و از این جور حرفها ... اما باز هم نمی شه به این حرفها اکتفا کرد حالا الان می فهمیم .

منم بهش گفتم : اما دفعه قبل که رفتم سونو بهم گفتن بچت دختره.....

دکتر غلطک رو هی رو شکمم این ور و اون ور می کرد و یه دفعه کفت : خب....جنسیت بچت هم.....

من که تا اون موقع حواسم و چشمم به مانیتور جلوم بود چشمم رو دوختم به دهن دکتر که ببینم چی می گهدیدم ساکت شد..... گفتم : خب، دکتر چیه ..... گفت: نه دیگه الان نمی گم بمونه تا وقتی که باباش هم بیاد...

بابا فرهادت هم چند دقیقه بعدش اومد تو....وای عزیزم.... صورت قشنگت دیگه کم کم داره واضح تر میشه ... بینیت، لب بالات که خوب معلوم بود ، چونه کله قندی خوشگلت ، گونه های قشنگت ، دستهای کشیده و نازت که گذاشته بودیشون رو صورتت .... یه دستت رو صورتت بود و یه دستت هم تو دهنت....

وقتی بابا فرهاد اومد دکتر اول همه جاهات رو نشنمون داد و بعد گفت : خب ،،،، بچتون هم دختره .... عزیزم عشق منی......

وقتی اومدیم بیرون من تند و تند به همه sms  دادم emoticonاز عمه هاو عمو جونت گرفته تا دایی ها و مامان عزیز اینا و دای و زندایی و همه دوستام.....

همه هم تو جوابم قربون صدقت می رفتن....

دایی موعودت که هم sms داد و هم زنگ زد . خیلی خوشحال بود چند بار زنگ زد و می گفت: گوشی رو بذار رو شکمت بوسش کنم

تازه وقتی که برگشتیم خونه دوباره دوتایی با بابا فرهاد نشستیم و فیلمتو دیدیم و هی قربون صدقت رفتیم

بابا فرهادت که ول کن نبود نه 1 بار نه 10 بار به گمونم 100 باری فیلمتو دید نشسته بود جلو تلویزیون و آجیل رو هم گذاشته بود کنار دستش و با لذت تمام نگات می کرد<

 

نی نی مامان......می دونم که یه دختر نازو ملوس می شی.....

مثل فرشته های آسمون

امیدوارم روح پاکت هم مثل فرشته ها تا همیشه معصوم و پاک بمونه.....

حالا کارم شده اسم انتخاب کردن .....

آخه چی باید صدات کنم عشقم.... خیلی کار سختیه.....

راستی عزیزم بهت بگم که اینقدر پا قدمت خوبه مامانیت دانشگاه قبول شده .... مدیریت آموزشی. دایی مرتضی و زندایی تکتم زنگ زدن و بهم تبریک گفتن.... تازه عمه افسانت هم قبول شد.... اون پاهای تپلت واسه همه پر برکت و خوش قدم بوده......

newborn-photography-tips-3.jpg

پسندها (2)

نظرات (0)